مهارت های زندگی

مقالات کاربردی مهارت های زندگی

مهارت های زندگی

مقالات کاربردی مهارت های زندگی

۲۸ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

به همان شکلی که یک بچه ۹ ساله روی پله‌ها بالا و پایین می‌پرد، از پله‌ها پایین می‌رفتم. تا اینکه وارد وارد آشپزخانه شدم و دیدم که والدینم در حال دعوا کردن هستند. و این موضوع ضربه بزرگی به من وارد کرد.

والدینم هیچ وقت با هم جر و بحث و دعوا نمی‌کردند، یا حداقل اختلافات خود را دور از چشم و گوش من نگه می‌داشتند. کوچک‌ترین فرزند خانواده بودم و اصلاً از تنش‌ میان والدین خود اطلاعی نداشتم.

در ذهن من، آن‌ها هیچ وقت اختلافی با هم نداشتند، بنابراین دیدن دعوای آن‌ها ضربه بسیار بزرگی برایم بود. در این شرایط، حس بدی در شکمم داشتم و از نظر جسمی احساس بیماری می‌کردم. دعوای بلند و شدیدی بود و برای اولین بار آن را می‌دیدم.

پدرم معمولاً آدم خیلی ساکت و آرامی بود اما در دعوا، بسیار عصبانی و پرسر و صدا به نظر می‌رسید. مادر مهربانم نیز مانند قبل نبود و رفتارش تغییر کرده بود. من متقاعد شده بودم که این پایان ماجراست و بعد از این، شاهد جدایی آن‌ها خواهم بود. بعد از دعوا، احتمالاً پدرم را ماهی یک بار می‌بینم. مادرم هم رفتار خوبی با من نخواهد داشت چونکه وارد دعوا شده بودم و آن را بدتر کردم.

این نخستین باری بود که دعوای والدین خود را می‌دیدم. حتی یک کلمه از آن را نشنیدم و فقط به زبان بدن آن‌ها نگاه می‌کردم. لحن شدید و نامناسب و فضای بد آن را حس کردم. هر زمان آن‌ها را عصبانی می‌دیدم، در گوشه ذهنم تصور می‌کردم که آن‌ها جدا خواهند شد و به زودی خانواده ما از هم می‌پاشد. اما والدینم ۴۷ با هم زندگی کردند و معلوم شد تمام تفکرات آن زمانم اشتباه بوده است.

دعوای والدین

رابطه شکننده

حالا به خودم و ازدواج ۱۲ ساله‌ام نگاه می‌کنم. دو بچه ۴ ساله و ۱ ساله دارم. رابطه ما به عنوان والدین، شکننده است. بسیار خسته می‌شویم و بیشتر از آنچه می‌خواهیم، مشغول دعوا و نزاع کردن هستیم. به این دلیل که پدر و مادر بودن مسئولیت سنگینی است و صبر و تحمل را کاهش می‌دهد.

نگرانی من این است که فرزندانم با دیدن این دعواها چگونه تحت تاثیر قرار می‌گیرند؟ اگر یک جر و بحث که در کودکی میان والدینم مشاهده کردم، این چنین روی من تاثیر گذاشته، دعواهای کوچک اما مداوم با همسرم چگونه بر فرزندان خودم تاثیر خواهد گذاشت؟ این موضوع ممکن است نگرانی خیلی از والدین باشد. لورا فولی که یک کارشناس مسائل اجتماعی است، به این نگرانی‌ها پاسخ داده است. او می‌گوید:

«بسیاری از تحقیقات نشان‌ می‌دهند که رابطه مستقیمی میان دعوای والدین و مشکلات ذهنی و جسمی کودکان وجود دارد. برخی از این مشکلات احتمالی که در اثر تماشای دعوای والدین ایجاد می‌شوند، مربوط به توسعه مهارت‌های اجتماعی هستند. می‌توان به افسردگی، رفتار ضد اجتماع و اضطراب و پرخاشگری اشاره کرد.»

 

دعوای والدین

 

دعوا و برخورد

جر و بحث‌های ما معمولاً در حد بالا بردن صدا و خسته و اذیت کردن یکدیگر است. همچنین یکدیگر را بخاطر نحوه انجام وظایف والدینی، اذیت می‌کنیم. در کل می‌توان گفت که حس منفی شدیدی نسبت به طرف مقابل وجود ندارد.

برخی اوقات ساکت می‌مانم و جر و بحث را برای بعداً نگه می‌دارم اما این موضوع در چشمانم مشخص است. برخی کارشناسان می‌گویند که همین دعواهای ساکت که برای زمان دیگری نگه داشته می‌شوند، مخرب هستند. ما فکر می‌کنیم اینکه دعواها را برای بعد و دور از چشم بچه‌ها نگه داریم، خیلی عالی است. اما بچه‌ها از نوعی حس تلپاتیک برخوردار هستند و تنش را به خوبی حس می‌کنند.

دو واقع مرز باریکی میان یک دعوای واقعی و اختلاف عقیده وجود دارد. موضوعی که باعث تفاوت دعوا و اختلاف عقیده می‌شود، لحن و نحوه صحبت کردن است. تحقیقات نشان می‌دهد که حتی نوزادان ۶ ماهه، قادر هستند علائم جر و بحث را تشخیص داده و دچار نوعی از استرس در مغز شوند. دعوا کردن، حس امنیت خانه را از بین می‌برد و مشکلات احساسی به وجود می‌آورد. البته اختلاف عقیده در مقابل بچه‌ها می‌تواند تاثیرات مثبتی داشته باشد زیرا آن‌ها یاد می‌گیرند که در جامعه نظر خود را ارائه دهند.

صحبت یا اگر متعادل باشند و بار احساسی منفی نداشته باشند، مانند یک تکنیک درسی هستند. می‌توانید به کودکان خود بیاموزید که موضوع اختلاف، عادی است و نباید نگران آن باشند. مثلاً اینکه والدین نیازهای متفاوتی داشته باشند یا از دست هم عصبانی شوند، عادی است اما آزار دادن یکدیگر درست نیست. بسیار مهم است که مسئولیت احساسات خود را بپذیرید و اگر باعث رنجش خاطر شخصی شده‌اید، از او عذرخواهی کنید.

کودکان با آن چشمان و گوش‌های کوچکشان، همه چیز را می‌بینند و می‌شنوند. پس دعوای والدین اینکه بخواهید به عنوان والدین، یکدیگر را سرزنش کنید، کار خطایی است. کودکی که این اختلافات را مشاهده می‌کند، یاد می‌گیرد که آسیب‌پذیر بودن یک موضوع عادی است. شما باید کاملاً مراقب باشید که چه می‌گویید و چگونه احساسات را بیان می‌کنید.

مهارت های زندگی را اینجا کلیک کنید.

  • سکینه اوجی
  • ۰
  • ۰

ممکن است زمان زیادی را صرف فکر کردن درباره انتخاب غذای مناسب برای تغذیه بدن و ذهنتان کنید و به این دلیل که کاملا بین التهاب و افسردگی ارتباط مستقیم وجود دارد، می‌تواند به وسیله رژیم غذایی انتخاب شده شما تشدید و یا کاهش پیدا کند. علاوه بر این، یک برنامه غذای مغذی می‌تواند به کاهش بیماری‌هایی مانند بیماری‌های قلبی و عروقی، دیابت، برخی از انواع سرطان و پوکی استخوان کمک کند.

با این حال، ما همچنین به یک تعادل سالم از تجربیات برای تقویت سلامتی روان و تندرستی نیاز داریم. با در نظر داشتن این موضوع، پلاتر ذهن سالم توسط متخصصین حوزه روانشناسی بالینی و ذهن آگاهی ایجاد شد.

سلامتی روان

ذهن سالم محصول یکپارچگی است که عناصر مختلف سیستم مانند کارکرد مغز و روابط شما با دیگران را به همدیگر متصل می‌کند. برای رسیدن به سلامتی روان مطلوب، ما باید روابط اجتماعی و همچنین مغزمان را تغذیه کنیم. بنابراین، در پلاتر ذهن سالم، «مواد مغذی روزانه و ضروری ذهنی» برای ذهن سالم و تندرستی شامل موارد ذیل می‌باشند:

زمان تمرکز:

به دقت و مشتاقانه بر روی یک کار با یک هدف خاص در ذهنتان، تمرکز کنید. هدف این است که توجه دقیقی به آن داشته باشیم. برای مثال می‌توان به امتحان دادن، پر کردن جدول و یا خواندن یک کتابچه راهنمای دستورالعمل اشاره کرد. در دنیای امروزه که اطلاعات به سرعت برق و باد به سوی ما سرازیر هستند و ما هفت روش مختلف را در یک زمان به کار می‌گیریم، باید تلاش زیادی برای تمرین هنر تمرکز داشته باشیم.

زمان بازی:

بازیگوش، خودانگیز و مثل کودک باشید؛ تجربیات جدید را کشف کنید. گرگم به هوا بازی کردن، ساختن آهنگ، به گشت و گذار رفتن، رفتن به کلاس بداهه‌پردازی، و نقاشی یک تصویر، همه از فعالیت‌های زمان بازی هستند. بازی کردن جزء حیاتی سیر تکاملی کودک است و همچنین در انعطاف‌پذیری، خلاقیت و یادگیری مداوم ما بزرگسالان نقش بسزایی دارد. همچنین بازی کردن یک پادزهر قدرتمند برای استرس است.

زمان ارتباط برقرار کردن:

با افراد دیگر ارتباط برقرار کنید و به دل طبیعت بروید. مثلا با بهترین دوستتان ناهار بخورید، با همسرتان در مورد چیزهای غیرمهم صحبت کنید و یا به تماشای غروب بنشینید. ارتباطات اجتماعی را می‌توان مانند نیازهای مهم و اساسی برای تندرستی‌مان مانند آب، غذا و پناهگاه، حیاتی و ضروری دانست.

سلامتی روان

زمان ورزش:

ترجیحا به روش ایروبیک مانند شنا، پیاده‌روی و دوچرخه‌سواری ورزش کنید. یوگا، پیلاتس یا کلاس رقص، گزینه‌های دیگر هستند. وقتی ورزش می‌کنیم، متابولیسم کل بدن را افزایش می‌دهیم که عملکرد شناختی‌مان را بهبود می‎بخشد، عملکرد یادگیری و حافظه را تقویت می‌کند و می‌تواند استرس، اضطراب و افسردگی را کاهش دهد. ورزش منظم به حفظ انعطاف‌پذیری مغز کمک کرده و از تخریب مغز محافظت می‌کند.

زمان خلوت:

توجه خود را به سمت خود جلب کنید و به احساسات، افکار و احساسات بدنی که رخ می‌دهند توجه کنید. تمرین مدیتیشن‌های ذهن آگاهی در حالات نشسته، ایستاده، درازکش، یا پیاده‌روی نیز از حالات زمان خلوت در نظر گرفته می‌شوند. زمانی که مشغول انعکاس یا ذهن آگاهی هستیم، بخش استراحت (پاراسمپاتی) سیستم عصبی اتونومیک‌مان را فعال می‌کنیم که به ذهن و بدنمان کمک می‌کند تا به حالت تعادل برگشته و باعث بهبود سلامت روانی، عاطفی و فیزیکی شوند.

زمان استراحت ذهنی:

اجازه دهید که ذهنتان غیرفعال شده و آرام باشد. زمان استراحت را می‌توانیم به سادگی بدون هیچ برنامه‎ریزی قبلی انجام دهیم. نگران بودن و برنامه‌ریزی لیست کارهای فردا از زمان استراحت حساب نمی‌شوند. زمان استراحت، عدم فعالیت (در حالت بیداری) را با پذیرش آنچه کدام فعالیت ممکن است (یا ممکن نیست) به جای داشتن دستور کار پیشکش شود، شامل می شود. معمولا افکار یا بینش‌های بصری در طول زمان استراحت رخ می‌دهند. در جامعه فعلی‌مان، جایی که اغلب در زمان‌های آزادمان از تلفن‌های همراه یا دیگر دستگاه‌های الکترونیکی استفاده می‌کنیم، به راحتی خود را از زمان استراحت محروم می‌کنیم.

استراحت ذهن

زمان خواب:

بر اساس نیازهای خاصتان، از هفت تا نه ساعت خواب عمیق شبانه داشته باشید. کنار گذاشتن دستگاه های الکترونیکی مانند تلفن همراه و لپ‌تاپ، نوشیدن چای گیاهی و خواندن یک کتاب آرامش‌بخش می‌توانند به تنظیم پیش‌نیازهای یک خواب آرام، به شما کمک کنند. خواب برای تنظیمات احساسی، شناختی و تقویت حافظه حیاتی می‌باشد. هنگامی که می‌خوابیم، فعالیت‌های آن روز را ادغام کرده و برای روز بعد مجددا شارژ می‌کنیم.

زمان خواب

چند تا از این‌ها را به طور منظم انجام می‌دهید؟ آیا روی هر یک از این‌ها کمتر زمان می‎گذارید و اگر چنین است، کدامیک؟ آیا در مورد هر یک از این‌ها افراط می‌کنید؟ برای ایجاد تعادل روانی بیشتر در زندگیتان چه کاری می‌توانید انجام دهید؟

دفعه بعد که احساس افسردگی، اضطراب و یا تنهایی کردید حتی به مقدار کم، به آنچه در مورد «مواد مغذی» فعالیت ذهنی کمتر توجه کرده‌اید، نگاهی بیاندازید. این راهنما به شما کمک خواهد کرد تا بتوانید هر یک از این بندها را در شرایط مختلف وارد چرخه زندگیتان بکنید. همچنین، آگاه باشید که هر گونه فعالیتی که بیش‌ازحد انجام دهید، لزوما به شما کمک نخواهد کرد. همانطور که نمی خواهید به مدت یک ماه روزانه فقط توفو بخورید، سعی کنید بین تمام این هفت فعالیت تعادل ایجاد کرده و آن‌ها را به صورت روزانه به کار ببرید، شما به خوبی به روش خودتان به مغز و ارتباطاتتان کمک خواهید کرد که به بالاترین ظرفیتشان برسند. شما باعث تقویت ارتباطات داخل مغزتان و همچنین روابط‌تان با دیگر افراد خواهید شد و انعطاف‌پذیری و تعادل بیشتر را خواهید آموخت.

با این حال اگر هر روز این هفت فعالیت را انجام نمی‌دهید، نگران نباشید. این یک هدف است که برای انجام همه آن‌ها تلاش کنیم، ولی این هدف همیشه تحقق پیدا نمی‌کند؛ درست مانند نخوردن میوه یا سبزیجات به صورت روزانه، که در پلاترهای ذهن سالم قرار نمی‌گیرید ولی سلامت شناختی و روانیتان را هم به خطر نمی‌اندازد. نکته مهم این است که برای تعادل و ثبات تلاش کنید

مهارت های زندگی را با ما بیاموزید

  • سکینه اوجی
  • ۰
  • ۰

آیا تابه‌حال این‌قدر شگفت‌زده شده‌اید که بخواهید یک رؤیا را با شخص دیگری سهیم شوید یا درون رؤیای یک فرد دیگر بروید؟

چرا همه‌ی رؤیاها فانتزی و خوب نیستند؟ چرا مردم کابوس می‌بینند؟

بر اساس تحقیقات انجام‌شده، کابوس‌ ها هدف مثبتی ایفا می‌کنند. درواقع کابوس ها نوعی مسئله‌ی روان‌شناسی است که کم‌وبیش مردم با آن مواجه‌اند. “رؤیاها پلی به ناخودآگاه هستند”.

بر اساس نظریه‌ی بعضی از دانشمندان رؤیاها کمکی به بقای ما نکردند و با تکامل حذف‌شده‌اند ولی ازنظر علمی ثابت‌شده است رؤیاهای بد به ما کمک می‌کنند اما اگر به‌طور مداوم اتفاق بیفتند اثرات منفی دیگری می‌توانند داشته باشند و ما را از خواب محروم می‌کنند.

کابوس ها

گام اول برای از بین بردن کابوس‌ها این است که  بدانید علت  کابوس‌ ها چیست. در اینجا چندین راهکار بیان‌شده که عبارت‌اند از:

 

  1. تنقلات شبانه

دیر غذا خوردن باعث افزایش متابولیسم و فعالیت مغز می‌شود.

تنقلات شبانه

  1. مصرف داروهای ضدافسردگی یا مواد مخدر قبل از خواب

این نوع قرص‌ها باعث عکس‌العمل‌های شیمیایی در مغز می‌شوند که اغلب با کابوس‌ها مرتبط‌اند. در نظر داشته باشید که برخی داروهای غیر روانی مثل داروهای فشارخون به فرکانس کابوس‌ها کمک می‌کنند و این موضوع بسیار حائز اهمیت است.

 

  1. اضطراب یا افسردگی

براساس مطالعات انجام‌شده یک ارتباط قوی بین فرکانس کابوس ها و سلامت فیزیکی و روحی وجود دارد. در اصل کابوس‌ها مانند یک دستگاه سنجش سلامتی روانی فرد عمل می‌کنند؛ درصورتی که در زندگی مضطرب هستید بیشتر کابوس میبینند.

اضطراب

برای درمان کابوس ها نمی توان یک روش کلی پیشنهاد کرد اما می‌توانید با شناسایی علت کابوس هایتان یک گام به درمان نزدیک‌تر ‌شوید.در اینجا چهار روش مؤثر علمی ارائه می‌شود:

توجه به افکار فاجعه‌بار و وسواسی

آیا چیزهایی که باعث نگرانی شما در زندگی می شوند را پیدا کرده اید؟

این نگرانی طبیعی است ولی سرانجام تمام می شود. شانس‌هایی که شما را نگران می‌کنند:

۱) یا هرگز اتفاق نیفتاده‌اند

۲) یا شما از الآن تا یک سال دیگر به آن‌ها اهمیت نمی‌دهید

 

تمرین قدردانی در زمان خواب

زمانی که سرتان را روی بالش قرار می‌دهید، روی لحظات مثبتی که در طول روز اتفاق افتاده‌اند تمرکز کنید. اگر بدترین روز زندگیتان باشد به دنبال بهترین اتفاق بگردید. می‌توانید چیزهایی را پیدا کنید و برای آن‌ها سپاسگزار باشید حتی اگر به کوچکی یک لبخند عجیب یا یک قهوه لذیذ در صبح باشد.

 

وقتی کابوس بدی دارید فرض کنید بدترین نیست

شما اختلال روانی ندارید و کابوس‌ها پیش‌بینی آینده را نمی‌کنند. نگرانی درباره این‌که رؤیاهایتان نشان‌دهنده بعضی از انواع حکم‌های قریب‌الوقوع‌اند فقط افکار منفی‌تان را تشدید می‌کنید.

کابوس ها

از رؤیای عاطفی برای مقابله با ترس‌هایتان استفاده کنید

دررؤیای عاطفی آگاهید که در رؤیا هستید و به‌زودی تشخیص می‌دهید که در حال تجربه‌ی واقعی نیستید و این باعث ترس کمتر می‌شود و شما می‌توانید با چیزی که از آن می‌ترسید برخورد کنید. شما می‌توانید با استفاده از رؤیاهای عاطفی‌تان کابوس‌هایتان را کنترل کنید و باعث توقف زیادشدن کابوس‌ ها شوید. نهایتاً وقتی با ترس‌هایتان مواجه شوید ازلحاظ روانشناسی بر ترس خود غلبه کرده‌اید پس با ردکردن  ترسها راحت بخوابید

مهارت های زندگی را اینجا دنبال کنید.

  • سکینه اوجی
  • ۰
  • ۰

بسیاری از زنان برای مادرشدن و بچه دار شدن اشتیاق دارند_ دوست دارند دربارۀ بچه ­ها بدانند، بچۀ خودشان را بزرگ کنند و از این راه، رابطۀ خودشان با طرف مقابل را به سطح بالاتری برسانند. درسرتاسر دنیا مردم باور دارند که پدر یا مادر شدن بزرگ­ترین موهبتی­ است که هرکس می‌تواند دریافت کند. و البته این مسئله واقعا دل‌گرم ­کننده است که مادرها همیشه این نعمت را گرامی می‌دارند، چراکه تبدیل شدن به یک مادر سبب ایجاد تغییرات عمیقی در یک زن و زندگی زناشویی او می­شود و همچنین تاثیر شگرفی بر مقدار کلیِ شادی او می‌گذارد…اما آیا این تغییر فقط در جهت مثبت است؟

اصولاً خانواده‌ها از بچه دار شدن و راه‌دادن او به جمع‌شان استقبال می‌کنند. اما همین که رابطۀ یک مادر با فرزندش رشد می­کند، روابط‌اش با دیگران رو به زوال و خرابی می‌رود. من ده‌ها سال روی تاثیرات روانی‌ای که بچه‌دار شدن می­تواند باعث‌اش شود تحقیق کردم و در ادامه نتیجۀ تمام تحقیقاتم را برای‌تان خلاصه می‌کنم.

بچه دار شدن

نتیجه‌ای جز تنهایی عایدمان نمی‌شود؟

مردم وقتی ازدواج می­کنند معمولاً از اینکه با همسرشان عشق­بازی کنند لذت می‌برند. اما بعد از مدتی، مسائل دچار تغییراتی می‌شوند. به­ طور میانگین، درصد رضایت زوج‌ها از ازدواج‌شان بعد از گذشت یک سال افت می‌کند و اگر این افت به صورت تنزلی ادامه پیدا کند، ممکن است به طلاق منجر شود. این‌چنین است که عشق حقیقی تبدیل به یک بازیِ اعصاب‌خردکن تبدیل می‌شود. و همۀ این‌ها قبل از این اتفاق می‌افتد که بخواهید برای بچه‌ دار شدن ذوق کنید یا برای‌اش صندلی کودک و قنداق بخرید.

حدود سی سال تحقیقات بر روی مسئلۀ تاثیر بچه‌دار شدن روی ازدواج، با این نتایج نهایی به پایان رسید: روابط زناشویی پس از به دنیا آمدن کودک تخریب می‌شود. اگر بخواهیم درصد نارضایتی زوج‌هایی که بچه‌دار شده­اند را با زوج‌های بدون بچه مقایسه کنیم، میزان نارضایتی مورد اول دوبرابر مورد دوم است. چنانچه حاملگی مادر بدون برنامه‌ریزی هم باشد، تاثیر به­غایت وحشتناک‌تری روی رابطه‌شان خواهد داشت.

نکتۀ خنده‌دار این است که اگرچه درصد رضایت تازه عروس و دامادها تنزل دارد، اما درعین حال درصد علاقه‌شان به امر طلاق نیز تنزل پیدا می‌کند. بنابراین، شاید بچه‌ دار شدن شما را بدبخت کند، ولی نیمۀ پر لیوان این است که در کنار هم بدبخت می‌شوید.

متاسفانه، این نارضایتی در ازدواج سبب کاهش در مقدار شادی روزانه‌تان می­شود، چراکه بزرگ‌ترین عامل شادی و رضایت زوج‌ها، معلولِ رضایت طرفین از یکدیگر است.

اگر این حس و تاثیر منفی برای برخی پدران یا مادران آشنا بنظر می‌آید، باید بگویم که خائن هستید، چرا که بسیاری از زوج‌های جوان فکر می‌کنند بچه‌ دار شدن آنها را به هم نزدیک‌تر می­کند و مانعِ خرابیِ پایه‌های ازدواج‌شان می­شود، و شما هم جزو همین افراد بودید. هنوز هم این باور که بچه سبب پیشرفت روابط زناشویی می­شود، به عنوان افسانه‌ای سمج بین زوج‌های جوان و عاشق به کار خود ادامه می‌دهد.

بچه دار شدن

مسیری از مبدأ عشاق بودن به سمت پدر/مادر شدن

به‌نظر واضح می‌آید که اضافه‌شدن بچه به ساختار خانواده سبب ایجاد تغییر در محرک‌های آن می‌شود. و واقعا هم این نوزاد سبب تحول در فعل و انفعالات زوجین با یکدیگر می‌شود. پدر و مادر اغلب از هم دورتر می‌شوند و نظم خاصی به کارهای روزانه‌شان حاکم می‌شود، همان طوری که در آموزش­های پدر/مادر شدن یادگرفته بودند. منظور، همان پایه‌های دنیویِ این مسئله است، یعنی بچه را تغذیه کنند، حمام‌اش کنند و لباس های خوب تن‌اش کنند، و برای انرژی و زمان خواب و بیداری‌اش برنامه تعیین کنند. برای اینکه همه چیز هم روی غلطک بیفتد، خانواده‌ها روی اینکه چه کسی بچه را با ماشین این‌طرف و آن‌طرف ببرد یا چه کسی به سوپرمارکت برود تا فلان جنس را بخرد، بحث می‌کنند. این درحالی است که می‌بایستی راجب آخرین شایعاتی که شنیده‌اند یا طرز تفکرشان راجب انتخابات ریاست جمهوری صحبت کنند. سوال کردن دربارۀ اینکه روزشان چطور بوده، جای خود را به این سوال که: (آیا به‌نظرت پوشک‌اش به اندازه کافی پر شده؟) داده است.

تغییراتی که بالاتر راجب‌شان صحبت کردیم می‌توانند در لایه‌های عمیق‌تری نیز پیش بروند. هویت‌های بنیادی می‌توانند تغییر کنند_ از زن به مادر، یا اگر خیلی صمیمی‌تر باشند، از عشاق به والدین. حتی در زوج‌های هم‌جنس، ورود بچه سبب کاهش رضایت و همچنین کاهش رابطه جنسی می‌شود. در خصوص صمیمیت جنسی باید اشاره کنم که والدین دیگر، دست از زدن حرف‌های کوچک، یا یک سری کارها برای خشنودیِ همسر خود برمی‌دارند. پیامک‌های شهوت‌آلود جای خود را به پیام‌هایی که بیشتر شبیه لیست خرید است می‌دهند.

 

بیشتر فشارها بر دوش مادران است!

جای تعجب ندارد که  مادران بخش سنگین پدر/مادر شدن را تحمل می‌کنند. حتی وقتی هم پدر و هم مادر بیرون از خانه کار می‌کنند و حتی در زوج‌هایی که تصمیم می‌گیرند کارهای روزمره به‌طور مساوی بین‌شان تقسیم شود، باز هم درصد بالایی از والدین، به سمتِ همان کلیشۀ جنسی قدیمی راجب پدر/مادر بودن حرکت می‌کنند. اینکه زن‌ها کسانی‌اند که باید همیشه گوش‌به‌زنگ باشند، نیمه‌شب بیدار شوند تا برای بچه دستمال کاغذی بیاورند و یا به مدرسه احضار شوند.

در ادامۀ این الگو، تازگی‌ها مادران رابطه‌شان را با خانه قطع کرده، و تمام وقت و انرژی‌شان را صرف کار‌کردن بیرون از خانه می‌کنند، که این مسئله منجر به افتادنِ بار تمامی مسئولیت‌ها به دوش پدر می‌شود. مهم نیست کدام یکی مجبور شود وقت و انرژی بیشتری روی مراقبت و پرورش فرزند کند، نتیجه یکی است. دو طرف حس ناامیدی، گناه و پریشانی می‌کنند.

مادرانِ جدید اغلب راجب این حرف می‌زنند که از زندگی اجتماعی‌شان دور شدند، و رابطه‌شان با دوستان و همکاران قطع شده و تبدیل به آدم گوشه‌گیری شدند. تمامی این تغییرات سبب ایجاد تحولات بنیادی و طولانی‌مدت در حیطۀ حمایت مادرانِ نسلِ جدید از همسران خود شده.

نتایج این‌گونه روابطِ پرتنش، می‌تواند آسیب‌های جدی در انواع و اقسام ابعاد انسان باشد. استرس‌های دوران تأهل_ که به مراتب جدی‌تر از انواع دیگر استرس‌اند_ دربردارندۀ بسیاری از مشکلات جسمی است. همچنین علائمی مثل افسردگی و دیگر مشکلات ذهنی را نیز به بار می‌آورد. ارتباط بین مشکلات روانی و زناشویی به اندازۀ کافی محکم و نزدیک هست که براساس تحقیقات، مشاور زناشویی یکی از بهترین راه‌های درمان افسردگی و دیگر بیماری‌های روانی شناخته می‌شود.

مهارت های زندگی را کلیک کنید

  • سکینه اوجی
  • ۰
  • ۰

اهمیت بازی کردن؛ آخرین باری که بازی کردید چه زمانی بود؟

هنگامی که بازی می‌کنید، به خودتان چندان توجهی نمی‌کنید. منظورمان این نیست که در این حالت مانند افراد احمق و عجیب و غریب به نظر می‌رسید. شما وقتی که مشغول بازی هستید، آنقدر درگیر و مشغول می‌شوید که توجهی نسبت به خود ندارید.

علاوه بر این، بازی کردن ما را با دیگران مرتبط می‌کند و حتی مجبور نیستیم به یک زبان مشترک صحبت کنیم. بازی می‌تواند رابطه عاطفی میان زوج‌ها را نیز بهبود ببخشد.

استوارت براون در کتاب بصیرت‌بخش خود به نام Play: How It Shapes the Brain, Opens the Imagination and Invigorates the Soul, (بازی کردن: چگونه باعث شکل‌گیری ذهن، افزایش قوه تخیل و تقویت روح می‌شود) درباره مزیت و قدرت‌های بازی کردن چنین می‌نویسد:

«در نظر بگیرید که دنیا بدون بازی چگونه به نظر می‌رسید. فقط درباره عدم وجود ورزش و بازی‌ها حرف نمی‌زنیم. زندگی بدون بازی کردن، یعنی زندگی بدون کتاب، فیلم سینمایی، هنر، موسیقی، لطیفه و داستان‌های دراماتیک. دنیایی را در نظر بگیرید که در آن هیچ اثری از رویاپردازی، کمدی و سخنان طعنه‌آمیز نباشد. چنین دنیایی بسیار غمناک و تاریک است. بعضی اوقات بازی را با اکسیژن مقایسه می‌کنم زیرا همیشه در اطراف ماست اما اغلب به آن توجهی نمی‌شود تااینکه واقعاً نبودش حس شود.»

بازی کردن

مفهوم بازی کردن برای هرکسی متفاوت است

بازی ممکن است رقصیدن باشد یا طبل زدن و شادی کردن. شاید راه رفتن تبدیل به نوعی بازی شود یا اینکه درباره یاد گرفتن روش‌های جدید و اکتشاف مواد جدید باشد.  بازی می‌تواند طرح ساده‌ای باشد که از خودتان می‌کشید یا آن داستان‌های احمقانه‌ای باشد که برای هم تعریف می‌کنید. بازی حتی می‌تواند رنگ‌آمیزی با انگشتان باشد یا شکل‌هایی که روی شیرینی پنکیک می‌کشید!

آخرین باری که بازی کردید چه زمانی بود؟ آخرین باری که در یک فعالیت بی‌هدف و لذت‌بخش حضور داشتید کی بود؟

براون در کتاب خود توصیه می‌کند که تجربیات خود را به وسیله بازی کردن کاوش کنیم و این سوالات را در نظر بگیریم:

  • بازی کردن بخشی از زندگی شماست؟ اگر پاسخ منفی است، چرا؟
  • به نظرتان چه عواملی باعث می‌شوند که به آزادی شخصی خود کم‌توجهی کنید؟
  • مانع اصلی برای بازی کردن در زندگی شما چیست؟
  • چگونه و چرا تعدادی از بازی‌ها، از برنامه روزانه شما ناپدید شدند؟
  • برای بازی کردن با خانواده و شریک زندگی‌تان تا چه حد وقت می‌گذارید؟

 

برای خیلی از ما دشوار است که بازی کنیم. چونکه زندگی‌هایمان با کار و مشکلات دیگر، پر شده است و وقت چندانی نداریم. آسان است که اجازه دهیم این مشکلات تمام وقت و انرژی ما را به سرقت ببرند به ویژه اگر به زندگی روزمره خود عادت کرده باشیم: بیدار شو. صبحانه بخور. ناهار درست کن. سرکار برو. شام درست کن. تلویزیون تماشا کن و در آخر بخواب. این می‌شود برنامه روزانه بسیاری از ما آدم‌ها که فعالیت‌های مفید در آن جایی ندارد.

کودک درون

با تنظیم کردن رویکرد و رفتارهایمان، قادر خواهیم بود وقتی را برای بازی کردن اختصاص دهیم و لذت ببریم. بازی کردن یک موضوع نژادی و قومی نیست و در همه‌ جای دنیا به چشم می‌خورد. در واقع بازی کردن شاید یکی از مهم‌ترین کارهایی باشد که می‌توانیم در دنیای امروز، انجام دهیم.

مهارت های زندگی را کلیک کنید.

  • سکینه اوجی
  • ۰
  • ۰

۵ دلیلی که دخترانی که کمبود محبت دارند در روابطشان دچار مشکل می‌شوند

 

آیا شما فکر می‌کنید که الگوی روابط در همه جا و هر زمانی ثابت است؟ آیا اینگونه فکر می‌کنید که مهم نیست رابطه از کجا شروع شود؛ بالاخره به پایان می‌رسد و در همان لحظه حس خیانت و سوء‌استفاده از شما به پایان می‌رسد؟ آیا رابطه شما با دیگران همانند رابطه شما با مادرتان است؟ چه باید کرد؟ آیا شما برای همیشه در یک چرخه گیر افتاده‌اید؟ پاسخ “نه” است. راه‌حل این است که ببینید در خود چه احساسی دارید.

من فکر نمی‌کنم که دخترانی که کمبود محبت دارند، قربانی هستند؛ اما به‌عنوان افرادی که توانایی‌ها و قدرت خود را درک نکرده‌اند و تمایلی به دانستن انگیزه‌های دیگران ندارند و به‌گونه‌ای رفتار می‌کنند که به آن‌ها خدمت نکنند و راه خود را کج می‌کنند، نظر دیگری دارم.

این‌ها رفتار‌های مقابله با ناسازگاری‌هاست که ما از کودکی آن‌ها را برای کاهش تعارض و دردی که حس می‌کردیم، انجام می‌دادیم. اغلب این رفتارها آگاهانه نیستند و ریشه در فرضیاتی ناگفته دارند که در روابط خانوادگی وجود دارد و روانشناسان به آن “مدل‌های ذهنی” می‌گویند. سبک وابستگی‌های احساسی ما، بازتاب آن مدل‌های ذهنی است که در شرایط استرس‌زا و پرتنش مدیریت احساسات و واکنش‌ها را یاد نگرفته‌ایم. از این نقطه نظر، با شناخت سبک‌های وابستگی احساسی، می‌توان احساسات را تعدیل وتنظیم کرد.

کمبود کحبت نداشتن

تشخیص سبک وابستگی احساسی شما

اگر شما وابستگی‌های احساسی امنی داشته باشید(مانند بزرگ شدن با عشق و محبت و حمایت پدر و مادر)، در دنیا با انعطاف‌پذیری بیشتری زندگی می‌کنید و قادر به بازگشت از اشتباهاتتان و حرکت به سوی اهداف خود خواهید بود. به خوبی درمورد خود و دیگران شناخت کسب می‌کنید. در زمان‌های پرتنش، وقتی شما نگران و تنها هستید و ترس وجودتان را فرا می‌گیرد، قادر خواهید بود خود را آرام کنید؛ زیرا لحظاتی را به‌خاطر می‌آورید که مورد حمایت قرار گرفته بودید. درمقابل، وابستگی احساسی ناامن، سه حالت مختلف خواهد داشت، که همه‌ی آن‌ها نتیجه‌ بزرگ شدن با یک پرستار، یا کسی که شما را بدون عشق بزرگ کرده و یا کسی که باعث شده شما نسبت به خودتان احساس بدی داشته باشید، است. نتیجه آن هم این است که نمی‌توانید در شرایط پرتنش، احساسات خود را مدیریت کنید.

اولین سبک وابستگی‌های احساسی ناامن، “نگران و مضطرب” است: چنین فردی واقعا خواستار عشق و حمایت است، اما به‌شدت به رد شدن و نگرانی‌های درمورد آن، حساس است. اگر چنین شرایطی برای شما باشد، شما تمایل دارید روابط را درک کنید، ولی زمانی که احساس تهدید می‌کنید، زود عصبانی می‌شوید. گاهی شما بخاطرچنین شرایطی رابطه خود را خراب می‌کنید چون شما نمی‌توانید نیاز‌های خود را بدرستی بیان کنید.

دومین سبک وابستگی‌های احساسی ناامن”بی‌توجه اجتنابی” است: مهارت‌های مقابله‌ای چنین فردی متفاوت است. بی‌توجه اجتنابی از همان دوران کودکی شما را مستقل می‌کند، طوری که نیاز به روابط نزدیک ندارید. شما روابط خود را با حفظ دیوار‌ها اداره می‌کنید. هرگونه تهدیدی برای کنترل کردن شما، بلافاصله از طرف شما مقابله خواهد شد(اغلب با خروج از رابطه). توجه داشته باشید این مکانیزم با اینکه باعث کاهش فضای پرتنش می‌شود اما شما را خوشحال نمی‌کند؛ اما این تنها راهی است که می‌دانید و تمایل دارید از سقوط دوری کنید.

اما همه اجتناب‌ها روابط را رد نمی‌کنند. در ترس اجتنابی، افراد می‌خواهند ارتباط نزدیکی داشته باشند، اما بخاطر حس ترسی که دارند از جذابیت‌های آن ارتباط بهره‌ای نمی‌برند. زیرا دختری که می‌خواهد یک رابطه را شروع کند، وجود ترس و نگرانی در رابطه برایش خوشایند نیست. اگر این فرد شما باشید، شما درمورد دیگران به‌خوبی فکر می‌کنید و درک خوبی از آن‌ها خواهید داشت اما نسبت به خودتان شناخت و نظرات کمتری دارید و شما تمایل دارید که روابطتان به یک چارچوب قابل تعریف برسد.

زمانی که شما به سبک وابستگی احساسی خودتان فکر می‌کنید، این را هم در نظر داشته باشید که می‌توانید آن‌ها را تغییر دهید. شما باید ببینید که چگونه می‌توانید در روابط به خوبی واکنش نشان دهید و چگونه احساسات منفی و استرس را مدیریت کنید.

احساس اضطراب و ناامنی

آیا شما احساساتی که تجربه کرده اید را با خود دارید؟

ایجاد پویایی در روابطتان نیازمند نگاهی سخت به رفتارهایتان است.این تنها با آگاه شدن از واکنش‌های خودکارتان است که می‌توانید آنچه را که از محیط خانواده آموخته اید، از یاد ببرید.

 

۵ دلیلی که اگر شما کمبود محبت دارید، در روابط دچار مشکل می‌شوید را تشریح می‌کنیم:

۱- شما از هر نوع مخالفتی دوری می‌کنید

اگر شما نگران و مضطرب هستید، ابتدا باید به خوشنود کردن و خوشحال کردن خود بپردازید. دخترانی که کمبود عاطفه داشته‌اند هرنوع مخالفتی را تهدید می‌دانند؛ آن‌ها درک نمی‌کنند که یادگیری نحوه برخورد با نظرات مخالف دیگران، پایه و اساس یک رابطه سالم است. در مقابل بی توجه اجتنابی، مخالفت را به‌عنوان تهدیدی برای کنترلش می‌بیند. او به احتمال زیاد عقب نشینی می‌کند و مانند دیوار سنگی از خود دفاع می‌کند.

۲- هرگز نمی‌توانید میانه‌رو باشید

دختر نگران و مضطرب، بر تهدیدات احتمالی خیلی تمرکز می‌کند(طوری که او در یک روز آفتابی، نگران یک طوفان سنگین در رابطه اش است). او می‌خواهد در رابطه اش بده بستان به‌طور مساوی صورت بگیرد. او به نیاز‌ها و تقاضا‌های خودش فکر نمی‌کند اما نیاز دائمی او به اطمینان خاطر، او را به این کار مجبور می‌کند. بی‌توجه اجتنابی، محدوه خود را حفظ می‌کند و فکر می‌کند که هرآنچه که او می‌خواهد، فرد مقابل فقط باید آن را بپذیرد. شعار چنین افرادی کنترل، کنترل، کنترل است.

۳- اگر مورد انتقاد شدید قرار بگیرید، حالت دفاعی به خود می‌گیرید

دخترانی که بطور مداوم تحت فشار قرار گرفته اند، می‌گویند که ناکافی هستند و یا به کوچک ترین انتقادی واکنش نشان می‌دهند. توجه داشته باشید که هیچ‌کس دوست ندارد با اشتباهاتش به یاد آورده شود. اما دختران با وابستگی احساسی امن، وقتی به یاد آورند که کامل نیستند، هراسان نمی‌شوند؛ در حقیقت هیچ‌کس انتظار ندارد که کامل باشد و او این را می‌داند. اما دخترانی که کمبود محبت دارند، فکر می‌کنند که اگر کامل نباشند کسی آن‌ها را دوست نخواهد داشت. او هرگز یاد نمی‌گیرد که دیگران شما را بخاطر کسی که هستید دوست دارند نه بخاطر ورژن کامل و بی‌نقص شما. برای چنین دخترانی، انتقاد، به جای اینکه بخشی از مسئولیت و انتظار و نیاز در یک رابطه باشد، به‌صورت یک تهدید است.

۴- شما دلسرد می‌شوید و احساس می‌کنید مورد استفاده قرار میگیرید

خوشنودی فرد یک حالت پیش فرض سبک نگران و مضطرب در تلاش برای دوری از درگیری و تضاد است. اما این نتیجه را هم می‌دهد که او احساس می‌کند که صدایش خفه شده است. در حقیقت او خودش شروع کننده چنین واکنش‌ها و پاسخ‌هایی است. این روش برخورد بطور باورنکردنی برای عشق یا دوست شما که به سادگی درک نمی‌کند که چرا هر تصمیم اتخاذ شده یا هر اقدام باید به یک درام تبدیل شود، بسیار خسته‌کننده می‌شود.

۵- ترس درون شما، از اینکه شما فرد بهتری باشید، جلوگیری می‌کند

زمانی که شما نمی‌توانید احساسات خود را مدیریت کنید، آن‌ها بر شما و رفتار شما حاکم می‌شوند. این یک حقیقت ناراحت‌کننده است. دختران نگران نمی‌توانند افکار خود را از طوفان ابری دور کنند درحالی که روزهای آفتابی در روابطشان دارد سپری می‌شود، و یک درام ایجاد می‌شود که ارتباطات و خوشحالی را از بین می‌برد. ترس اجتنابی نیز به‌همین طریق عمل می‌کند. ترس‌های دختر، دوست یا عشقش را از رادار احساساتش دور می‌کند. دختر احساس می کند که ترک شده، اما حقیقت پیچیده‌تر از این‌هاست.

سخنرانی و فن بیان را کلیک کنید.

  • سکینه اوجی
  • ۰
  • ۰

رویاپردازی را کنار بگذارید و عمل کنید

می‌خواهید بدانید برای آن دسته از افرادی که تمام زندگی خود را صرف رویاپردازی درباره ثروت و شهرت می‌کنند، چه اتفاقی می‌افتد؟ درباره افرادی حرف می‌زنیم که موفقیت افراد دیگر را مطالعه می‌کنند و به دنبال پیروی از آن‌ها هستند تا بتوانند به شکلی جادویی به همان شکل از موفقیت، برسند.

واضح است که رویاپردازی، مطالعه کردن و پیروی و تقلید از افراد مشهور یا ثروتمند شما را به جایی نمی‌رساند. تنها راه برای رسیدن به چیزهایی که می‌خواهید، عمل کردن است.

اگر شما جزو این دسته افراد هستید، دو راه در پیش رویتان وجود دارد. می‌توانید به همان کاری که تاکنون می‌کرده‌اید ادامه دهید و در نهایت فقیر و بیچاره شوید. یا اینکه چشمان خود را باز کنید، رفتارتان را دگرگون کنید و تا زمانی که وقت هست، آستین همت را بالا بزنید.

اینکه آرزوی موفقیت برای خود داشته باشید، موضوع بسیار خوبی است اما یک هدف به شمار نمی‌رود. در واقع موفقیت با کار و تلاش بی‌وقفه به دست می‌آید. موفقیت از طریق کسب اطلاعات و تحصیل و همچنین تجربیات فراوان به دست می‌آید و نمی‌توان به سادگی به آن رسید. برای کسب موفقیت باید به دنبال فرصت‌ها باشید، ارتباطات قوی بسازید، تصمیمات صحیح بگیرید، منظم باشید و بر آنچه که اهمیت دارد تمرکز کنید. موفقیت را می‌توان نتیجه پیروزی‌های سخت و شکست‌های بزرگی دانست که انسان را پخته و باتجربه می‌کنند.

اگر دارید به تدریج به این نتیجه می‌رسید که برای رسیدن به هدفتان در راه طاقت‌فرسا و دشواری قرار گرفته‌اید، پس به تشخیص حقیقت نزدیک‌تر شده‌اید. حقیقت این است که هیچ وقت با رویاپردازی تمایل داشتن به پولدار و مشهور شدن، به آن‌ها نخواهید رسید بلکه فقط با تمرکز فراوان به چیزی که می‌خواهید، می‌رسید. این کار به سادگی ممکن نیست و باید از همین الان و با دستاوردهای کوچک، شروع کنید.

حالا شرط می‌بندم که برخی از شما می‌گویید اینکه ببینیم دیگران از چه طریقی به موفقیت رسیده‌اند، مفید است و می‌تواند باعث موفقیت ما هم بشود. اما برای اینکه اهداف موثر واقع شوند، لازم است که بسیار عملی و دقیق‌تر باشند.

رویاپردازی

در این مقاله می‌خواهیم با شما روراست باشیم و بگوییم که موفقیت در دنیای واقعی چگونه اتفاق می‌افتد:

۱ – در ابتدا والدین به شما یاد می‌دهند که چگونه اخلاق‌مدار باشید، مسئولیت کارهای شخصی را بپذیرید و تصمیمات هوشمندانه بگیرید.

۲ –  سپس به مدرسه یا دانشگاه می‌روید و تحصیل می‌کنید و پایه و اساس یک رشته را به خوبی یاد می‌گیرید.

۳ – پس از این، به دنبال کار مناسبی در رشته خود می‌گردید و متوجه می‌شوید که در دنیای واقعی چه خبر است. شما متوجه می‌شوید که کسب و کارها چگونه فعالیت می‌کنند و بیشتر از همه، می‌فهمید که مردم چگونه کار می‌کنند.

۴ – در طول زمان، مهارت‌هایی کسب می‌کنید، روابطی نو می‌سازید، از فرصت‌ها بهره می‌گیرید و می‌فهمید که واقعاً به چه کاری علاقه‌مند هستید. سپس بر روی همان کار تمرکز می‌کنید و تجربیاتی از طریق دیگران به دست می‌آورید.

۵ – با خیلی از افراد فریب‌کار مواجه می‌شوید و از شکست‌های بسیار بزرگ خود، تجربه کسب می‌کنید. همچنین از پیروزی‌های خود خوش‌حال و هیجان‌زده شده و انگیزه می‌گیرید. شما عادت می‌کنید که سخت تلاش کنید و به رقابت بپردازید.

۶ – اگر تصمیمات شما عقلانی و درست باشند و در مسیر صحیح قرار گرفته باشید، کارهای عظیمی انجام خواهید داد و موفقیت‌های بی‌نظیری کسب خواهید نمود. در این زمان، وقتی که به کارهای خود می‌نگرید احساس خوبی دارید و سعی می‌کنید باز هم تلاش کنید.

مسیر زندگی

اما همیشه مراحل رسیدن به موفقیت بدین شکل نیست. همه ما ممکن است خراب‌کاری کنیم و تلاش‌های بی‌فایده‌ای انجام دهیم. اما این مراحلی که ذکر کردیم، به طور کلی برای رسیدن به موفقیت در دنیای واقعی است. همه افراد کم و بیش، برای رسیدن به موفقیت به تعدادی از این مراحل برمی‌خورند.

توجه کنید که در هیچ خطی از این مقاله به وقت تلف کردن توسط خواندن کتاب‌های بی‌خاصیت در زمینه موفقیت، اشاره نکرده‌ایم. یا نگفتیم که سخنان مشهور افراد درباره موفقیت را در شبکه‌های اجتماعی پست کنید. سعی کنید خودتان وارد عمل شوید و برای رسیدن به موفقیت کمی سختی بکشید. سخنان و عادات رزوانه ثروتمندان، شما را به جایی نخواهد رساند.

در انتها باید گفت که همه ما ضعف‌هایی داریم و اشتباهاتی را در زندگی مرتکب می‌شویم. فقط سعی کنید که این اشتباهات به عادتی برای شما تبدیل نشوند. و بدانید که همه ما به کمی خوش‌گذرانی و تفریح نیاز داریم. اما هیچ مانعی برای اینکه کار شما مثل تفریح باشد، وجود ندارد. کاری که انجام می‌دهید می‌تواند به بخش بزرگ و تاثیرگذاری در زندگی شما تبدیل شود.

همه ما پتانسیل داشتن یک زندگی خوب را داریم اما فقط در صورتی به آن می‌رسیم که واقعاً بخواهیم. همین موضوع درباره کار شما نیز صدق می‌کند. می‌توانید یک کار خوب داشته باشید و از آن لذت ببرید. بنابراین از رویاپردازی دست بکشید و عمل کردن را شروع کنید تا به موفقیت برسید.

مهارت های زندگی را کلیک کنید.

  • سکینه اوجی
  • ۰
  • ۰

۷ کار ضروری برای سلامتی روان و تندرستی ذهنی

ممکن است زمان زیادی را صرف فکر کردن درباره انتخاب غذای مناسب برای تغذیه بدن و ذهنتان کنید و به این دلیل که کاملا بین التهاب و افسردگی ارتباط مستقیم وجود دارد، می‌تواند به وسیله رژیم غذایی انتخاب شده شما تشدید و یا کاهش پیدا کند. علاوه بر این، یک برنامه غذای مغذی می‌تواند به کاهش بیماری‌هایی مانند بیماری‌های قلبی و عروقی، دیابت، برخی از انواع سرطان و پوکی استخوان کمک کند.

با این حال، ما همچنین به یک تعادل سالم از تجربیات برای تقویت سلامتی روان و تندرستی نیاز داریم. با در نظر داشتن این موضوع، پلاتر ذهن سالم توسط متخصصین حوزه روانشناسی بالینی و ذهن آگاهی ایجاد شد.

سلامتی روان

ذهن سالم محصول یکپارچگی است که عناصر مختلف سیستم مانند کارکرد مغز و روابط شما با دیگران را به همدیگر متصل می‌کند. برای رسیدن به سلامتی روان مطلوب، ما باید روابط اجتماعی و همچنین مغزمان را تغذیه کنیم. بنابراین، در پلاتر ذهن سالم، «مواد مغذی روزانه و ضروری ذهنی» برای ذهن سالم و تندرستی شامل موارد ذیل می‌باشند:

زمان تمرکز:

به دقت و مشتاقانه بر روی یک کار با یک هدف خاص در ذهنتان، تمرکز کنید. هدف این است که توجه دقیقی به آن داشته باشیم. برای مثال می‌توان به امتحان دادن، پر کردن جدول و یا خواندن یک کتابچه راهنمای دستورالعمل اشاره کرد. در دنیای امروزه که اطلاعات به سرعت برق و باد به سوی ما سرازیر هستند و ما هفت روش مختلف را در یک زمان به کار می‌گیریم، باید تلاش زیادی برای تمرین هنر تمرکز داشته باشیم.

زمان بازی:

بازیگوش، خودانگیز و مثل کودک باشید؛ تجربیات جدید را کشف کنید. گرگم به هوا بازی کردن، ساختن آهنگ، به گشت و گذار رفتن، رفتن به کلاس بداهه‌پردازی، و نقاشی یک تصویر، همه از فعالیت‌های زمان بازی هستند. بازی کردن جزء حیاتی سیر تکاملی کودک است و همچنین در انعطاف‌پذیری، خلاقیت و یادگیری مداوم ما بزرگسالان نقش بسزایی دارد. همچنین بازی کردن یک پادزهر قدرتمند برای استرس است.

زمان ارتباط برقرار کردن:

با افراد دیگر ارتباط برقرار کنید و به دل طبیعت بروید. مثلا با بهترین دوستتان ناهار بخورید، با همسرتان در مورد چیزهای غیرمهم صحبت کنید و یا به تماشای غروب بنشینید. ارتباطات اجتماعی را می‌توان مانند نیازهای مهم و اساسی برای تندرستی‌مان مانند آب، غذا و پناهگاه، حیاتی و ضروری دانست.

سلامتی روان

زمان ورزش:

ترجیحا به روش ایروبیک مانند شنا، پیاده‌روی و دوچرخه‌سواری ورزش کنید. یوگا، پیلاتس یا کلاس رقص، گزینه‌های دیگر هستند. وقتی ورزش می‌کنیم، متابولیسم کل بدن را افزایش می‌دهیم که عملکرد شناختی‌مان را بهبود می‎بخشد، عملکرد یادگیری و حافظه را تقویت می‌کند و می‌تواند استرس، اضطراب و افسردگی را کاهش دهد. ورزش منظم به حفظ انعطاف‌پذیری مغز کمک کرده و از تخریب مغز محافظت می‌کند.

زمان خلوت:

توجه خود را به سمت خود جلب کنید و به احساسات، افکار و احساسات بدنی که رخ می‌دهند توجه کنید. تمرین مدیتیشن‌های ذهن آگاهی در حالات نشسته، ایستاده، درازکش، یا پیاده‌روی نیز از حالات زمان خلوت در نظر گرفته می‌شوند. زمانی که مشغول انعکاس یا ذهن آگاهی هستیم، بخش استراحت (پاراسمپاتی) سیستم عصبی اتونومیک‌مان را فعال می‌کنیم که به ذهن و بدنمان کمک می‌کند تا به حالت تعادل برگشته و باعث بهبود سلامت روانی، عاطفی و فیزیکی شوند.

زمان استراحت ذهنی:

اجازه دهید که ذهنتان غیرفعال شده و آرام باشد. زمان استراحت را می‌توانیم به سادگی بدون هیچ برنامه‎ریزی قبلی انجام دهیم. نگران بودن و برنامه‌ریزی لیست کارهای فردا از زمان استراحت حساب نمی‌شوند. زمان استراحت، عدم فعالیت (در حالت بیداری) را با پذیرش آنچه کدام فعالیت ممکن است (یا ممکن نیست) به جای داشتن دستور کار پیشکش شود، شامل می شود. معمولا افکار یا بینش‌های بصری در طول زمان استراحت رخ می‌دهند. در جامعه فعلی‌مان، جایی که اغلب در زمان‌های آزادمان از تلفن‌های همراه یا دیگر دستگاه‌های الکترونیکی استفاده می‌کنیم، به راحتی خود را از زمان استراحت محروم می‌کنیم.

استراحت ذهن

زمان خواب:

بر اساس نیازهای خاصتان، از هفت تا نه ساعت خواب عمیق شبانه داشته باشید. کنار گذاشتن دستگاه های الکترونیکی مانند تلفن همراه و لپ‌تاپ، نوشیدن چای گیاهی و خواندن یک کتاب آرامش‌بخش می‌توانند به تنظیم پیش‌نیازهای یک خواب آرام، به شما کمک کنند. خواب برای تنظیمات احساسی، شناختی و تقویت حافظه حیاتی می‌باشد. هنگامی که می‌خوابیم، فعالیت‌های آن روز را ادغام کرده و برای روز بعد مجددا شارژ می‌کنیم.

زمان خواب

چند تا از این‌ها را به طور منظم انجام می‌دهید؟ آیا روی هر یک از این‌ها کمتر زمان می‎گذارید و اگر چنین است، کدامیک؟ آیا در مورد هر یک از این‌ها افراط می‌کنید؟ برای ایجاد تعادل روانی بیشتر در زندگیتان چه کاری می‌توانید انجام دهید؟

دفعه بعد که احساس افسردگی، اضطراب و یا تنهایی کردید حتی به مقدار کم، به آنچه در مورد «مواد مغذی» فعالیت ذهنی کمتر توجه کرده‌اید، نگاهی بیاندازید. این راهنما به شما کمک خواهد کرد تا بتوانید هر یک از این بندها را در شرایط مختلف وارد چرخه زندگیتان بکنید. همچنین، آگاه باشید که هر گونه فعالیتی که بیش‌ازحد انجام دهید، لزوما به شما کمک نخواهد کرد. همانطور که نمی خواهید به مدت یک ماه روزانه فقط توفو بخورید، سعی کنید بین تمام این هفت فعالیت تعادل ایجاد کرده و آن‌ها را به صورت روزانه به کار ببرید، شما به خوبی به روش خودتان به مغز و ارتباطاتتان کمک خواهید کرد که به بالاترین ظرفیتشان برسند. شما باعث تقویت ارتباطات داخل مغزتان و همچنین روابط‌تان با دیگر افراد خواهید شد و انعطاف‌پذیری و تعادل بیشتر را خواهید آموخت.

با این حال اگر هر روز این هفت فعالیت را انجام نمی‌دهید، نگران نباشید. این یک هدف است که برای انجام همه آن‌ها تلاش کنیم، ولی این هدف همیشه تحقق پیدا نمی‌کند؛ درست مانند نخوردن میوه یا سبزیجات به صورت روزانه، که در پلاترهای ذهن سالم قرار نمی‌گیرید ولی سلامت شناختی و روانیتان را هم به خطر نمی‌اندازد. نکته مهم این است که برای تعادل و ثبات تلاش کنید.

سخنرانی و فن بیان را کلیک کنید.

  • سکینه اوجی
  • ۰
  • ۰

شرم سمی یکی از رایج‌ترین احساسات ناتوان‌کننده است که انسان با آن روبرو می‌شود.

شرم سمی اصطلاحی است که به یک احساس مزمن یا حالت عاطفی از حس بد بودن، بی‌ارزشی، حقارت و اساسا ناقص بودن اشاره دارد. دلیل اینکه آن را «سمی» نامیده‌اند به این دلیل است که غیرمنصفانه است، در حالی که شرم سالم زمانی اتفاق می‌افتد که ما از نظر اخلاقی اشتباهی انجام می‌دهیم، مانند خشونت علیه دیگران.

ریشه‌های شرم سمی

شرم سمی ریشه در آسیب یا تروما دارد. تروما کلمه‌ای است که مردم یا خیلی به آن فکر نمی‌کنند و یا آن را به چیزهای شدید مانند شکسته شدن استخوان‌ها یا سوء استفاده شدید جنسی ربط می‌دهند. تجربیات دردناک بسیاری وجود دارند که مردم آن‌ها را با عنوان تروما نمی‌شناسند. به همین دلیل است که برای مردم بحث‌برانگیز است که چگونه غفلت دوران کودکی می‌تواند نوعی سوء استفاده و آسیب باشد.

در بیشتر موارد، این آسیبی است که فرد در دوران کودکی و نوجوانی خود تجربه کرده است. علاوه بر این، این آسیب به صورت مکرر تجربه شده و همچنین بهبودنیافته است. بنابراین شخص به طور معمول در شرایطی که هیچ مساله‌ای وجود نداشته یا خیلی جزئی بوده، احساس شرمندگی کرده است.

با در نظر گرفتن شرم سمی به طور خاص، این شرم به این دلیل ایجاد می‌شود که پرستارهای اولیه فرد یا شخصیت‌های مهم در زندگی فرد به طور منظم آن‌ها را خجالت زده کرده و یا به طور فعالانه یا منفعلانه آن‌ها را شکنجه کرده‌اند. چنین فردی کلمات و رفتارهای مضر و ناصحیح را به درون خود می‌ریزد و این مساله درک و فهم آن‌ها را از آنچه به عنوان یک شخصیت هستند به وجود می آورد.

شرم سمی در کودکان

باورهای شرم سمی و حالت‌های عاطفی

بعضی از باورهای معمول یک فرد مبتلا به شرم سمی ممکن است شامل موارد زیر باشد:

من غیرقابل تحمل هستم؛ من مهم نیستم؛ همه چیز تقصیر من است؛ من نمی‌توانم کاری انجام دهم؛ من شایسته چیزهای خوب نیستم؛ من یک کودک بد بودم؛ من شایسته رفتارهایی هستم که با من شده است؛ من آدم بدی هستم؛ نیازها و خواسته‌های من مهم نیستند؛ هیچ کس مرا دوست ندارد؛ من در کنار دیگران نمی‌توانم خود واقعیم باشم؛ من باید احساسات و افکار واقعی خود را پنهان کنم؛ من هرگز به اندازه کافی خوب نیستم.

معمولا یک فرد شدیدا خجالت‌زده و شرمسار از اضطراب مزمن و عزت نفس پایین رنج می‌برد. بعضی از افراد از عهده صدمه زدن و عدم مراقبت از خود برمی‌آیند، ولی برخی دیگر به دیگران آسیب می‌رسانند و بسیار غیراجتماعی و خودشیفته می‌شوند.

شرم سمی اغلب با گناه سمی همراه است که فرد احساس گناه و مسئولیت غیرمنصفانه می‌کند. بنابراین شخص نه تنها شرمنده می‌شود، بلکه به خاطر چیزهایی که در واقع مسئول آن نیست احساس گناه می‌کند. آن‌ها همچنین نسبت به احساسات دیگران احساس مسئولیت می‌کنند و وقتی دیگران ناراحت می‌شوند، آن‌ها هم شرمنده شده و احساس گناه می‌کنند، مخصوصا اگر این مساله به نوعی به آن‌ها مربوط شده باشد.

معمولا افراد بسیار شرمسار فاقد حس از خود بوده و تحت تاثیر خودِ غلطشان هستند، که ترکیبی از تکنیک‌های سازگاری و مکانیزم‌های مقابله‌ای است که آن‌ها برای مقابله با آسیب‌های حل‌نشده خود به وجود آورده‌اند.

«این پاک کردنِ خود زودهنگام اغلب به یک عمل درونی پاک شدنِ خود در مراحل بعدی زندگی یا سایر مشکلات عاطفی دیگر مانند ناتوانی در نام بردن احساسات، حضور گناه یا شرم در مورد حس عواطف یا بی‌حسی و سرد بودن عمومی در روبرو شدن با عواطف تبدیل می‌شود».

 

رفتارهای شرم سمی

کمبود عشق به خود سالم:

از آنجا که چنین فردی معمولا از عزت نفس پایین و از خود بیزاری آشکار یا پنهان رنج می‌برد، این مسائل در آن‌ها با ضعف در مراقبت از خود، آسیب به خود، عدم همدلی، مهارت‌های اجتماعی ناکافی و… نمود پیدا می‌کند.

عشق به خود

پوچی:

این فرد همچنین حس ضعف، تنهایی و فقدان انگیزه دارد. آن‌ها نمی‌خواهند کاری انجام دهند، هیچ هدف فعالی ندارند، و تنها کاری را انجام می‌دهند که آن‌ها را از احساساتشان دور کند.

 

کمال‌گرایی:

بسیاری از افرادی که با شرم سمی دست و پنجه نرم می‌کنند، بسیار کمال‌گرا هستند زیرا در دوران کودکی تحت سلطه استانداردهای غیرواقعی بودند و عدم رعایت آن‌ها باعث می‌شده که مجازات و شکنجه شوند.

کمالگرایی

خودشیفتگی:

از طرفی هم افرادی وجود دارند که فانتزی‌های بزرگ در مورد تبدیل شدن به یک فرد ثروتمند، معروف، قدرتمند و رویای تسلط بر جهان را در ذهن خود می‌پرورانند و معتقدند که این مساله، احساسات دردناک گذشته را از بین خواهد برد که در واقع حتی اگر موفق شوند، این اتفاق نخواهد افتاد.

 

روابط ناسالم:

بسیاری از افراد مبتلا به شرم سمی روابط ناسالمی دارند، زیرا آن‌ها نمی‌دانند که رابطه سالم چگونه است و یا توانایی ساخت و نگهداری یک رابطه سالم را ندارند.

معمولا آن‌ها در یک رابطه «به اندازه کافی خوب» ‌می‌مانند که در آن هر دو طرف بسیار ناراضی هستند اما در شیوه شخصی خود در ایجاد شادی و نشاط واقعی ضعیف هستند. می توان گفت این مساله به این دلیل است که آن‌ها معتقدند که شایستۀ هیچ چیز بهتری نیستند. همچنین، رابطه یک شیوه مناسب و معقول برای مقابله با همه آن احساسات دردناک غیرقابل تحملی است که شخص در هنگام تنهایی با آن‌ها روبرو می‌شود.

روابط ناسالم

حساس بودن به وانمودسازی و نیرنگ‌کاری:

از آنجایی که آن‌ها با شرم، گناه، تنهایی و ‌بی‌کفایتی روبرو می‌شوند، نیرنگ‌کارها می‌توانند این دکمه‌های دقیق را فشار دهند تا آن‌ها آن احساسات دقیق را تجربه کنند و سپس آن‌ها کارهایی را انجام می‌دهند که نیرنگ‌کارها می خواهند، تا از این احساسات دردناک خلاص شوند.

«چرا شما به من آسیب می‌رسانید؟» «آیا نمی‌خواهید بخشی از ما باشید به جای اینکه یک بازنده تنها باشید؟» «این محصول شما را زیبا خواهد کرد.» «همه‌اش گناه شماست.» نمونه‌های زیادی وجود دارد از چیزهایی که سوء‌استفاده‌کنندگان و نیرنگ‌کارها می‌گویند.

 

خلاصه

کودکانی که تجربه آسیب داشته‌اند، اغلب احساس شرم می‌کنند. از آنجایی که این شرم معمولا مشخص و مورد توجه نیست، کودک رشد می‌کند و در بزرگسالی از شرم مزمن رنج می‌برد.

شرم سمی با حالت‌ها و باورهای عاطفی، از جمله عزت نفس پایین، از خود بیزاری، گناه مزمن، خشم بهبودنیافته و عدم احساس خوب، ارتباط نزدیک دارد.

در نتیجه، این حالت‌های ذهنی به رفتارهای ناسالم، از جمله کنش‌نمایی، آسیب رساندن به دیگران، احساس مسئولیت برای دیگران، پاک کردنِ خود، داشتن روابط سمی، ضعف در مراقبت از خود، مرزهای رفتاری ضعیف، حساس بودن به درک دیگران از خود، حساس بودن به نیرنگ‌کاری و بهره‌برداری از آن‌ها و بسیاری موارد دیگر منجر می‌شوند.

همه این احساسات دردناک و بهبودنیافته در واقع در محدوده محتوای محیط کودکی آن‌ها قرار دارند که ابتدا آسیب دیدند و مورد خشونت قرار گرفتند اما در حال حاضر قادر به حل آن نیستند، بنابراین با روش‌هایی که آموخته‌اند با آن‌ها برخورد می‌کنند: صدمه زدن به دیگران یا خود به صورت فعالانه یا منفعلانه

مقالات کاربردی روانشناسی را دنبال کنید

  • سکینه اوجی
  • ۰
  • ۰

همه ما چند نفر را در اطراف خود می‌شناسیم که دائماً در حال شکایت و اعتراض به مسائل مختلف هستند. این افراد معمولاً شرایط موجود را ملامت می‌کنند و نقش خود را در نابسامانی و نارضایتی از زندگی، نادیده می‌گیرند و به شاکی بودن خود ادامه می دهند. ممکن است با چنین افرادی کار یا زندگی کنید، یا خودتان یکی از آن‌ها باشید. در ادامه با دانشگاه زندگی همراه شوید.

در گفتگویی که اخیراً با یک زن متاهل که مدت زیادی است ازدواج کرده داشتیم، او گفت که همسرش فردی بسیار شاکی است و از همه چیز انتقاد می‌کند. این زن، اخلاق و رفتار همسرش را به دوران کودکی وی مربوط می‌داند زیرا در این دوران، بیان احساسات و آزاد بودن در نمایش آن، موضوعی بود که مورد تشویق قرار نمی‌گرفت. او می‌گوید که همسرش در خانواده‌ای پر از افراد بدبین بزرگ شده است. بنابراین برای این زن سخت است که رفتارهای شاد و سرزنده خود را پنهان کند.

مردم بخاطر دلایل متعددی شکایت و اعتراض می‌کنند. استاد روان‌شناسی دانشگاه کلمسون یعنی رابین کووالسکی می‌گوید: «ما گفتگوهای خود را با مشاهدات منفی آغاز می‌کنیم به این دلیل که می‌دانیم؛ این موضوع واکنش‌های بیشتری را در مقایسه با مسائل مثبت، به سمت ما جلب می‌کند.»

حتی می‌توان در دنیای تلویزیون و شبکه‌های اجتماعی مشاهده کرد که شکایت و انتقاد به راحتی پخش می‌شود تا به گوش افراد دیگر برسد. در مواقعی این شکایت‌ها می‌تواند رابط و متحدکننده گروهی از افراد باشد که عقیده یکسانی دارند. مثلاً در مسائل سیاسی یا اصلاحاتی که در جامعه نیاز است. حتی اگر در حد تعمیر یک جاده باشد.

اگر ببینیم که دیگران با ما هم عقیده‌اند، فکر می‌کنیم که نظرمان درست است و به کار خود ادامه می‌دهیم. شاکی بودن به ما اجازه می‌دهدخشم و مشکلات خود را به شکلی امن و قابل قبول از طرف اجتماع، بیرون بریزیم. خالی کردن این احساسات می‌تواند مفید باشد اما توجه کنید که شکایت و اعتراض ممکن است به یک عادت و حتی اعتیاد تبدیل گردد. بنابراین باید بسیار مراقب آن باشید.

به عنوان کسی که هنگام مشاهده بی‌عدالتی سعی می‌کند، خودی نشان دهد و صحبت کند، ترجیح می‌دهم به جای شیطانی جلوه دادن آنچه که دوست ندارم، بر راه‌هایی برای ایجاد تغییرات مثبت تمرکز کنم.

به کارها و تفکرات خود در طول روز توجه کنید. نخستین چیزی که پس از بیدار شدن از خواب به سراغتان می‌آید چیست؟ نگرانی است یا قدردانی از زندگی؟ آیا تصور می‌کنید امروز ممکن است چه مشکلاتی ایجاد شود؟ آیا از افراد دیگر در زندگی خود شاکی هستید و آن‌ها را عامل مشکلات می‌دانید؟

شاکی بودن

شاکی بودن بیش از حد برای سلامت شما ضرر دارد. مورد دیگری که باید به آن اشاره کنیم، این است که ما در دیگران انعکاسی از خودمان را مشاهده می‌کنیم، حتی اگر از رابطه میان خودمان و آن فرد، مطلع نباشیم.

شما باید سعی کنید از موضوعات دیگر شاکی باشید. مثلاً اینکه چرا سیگار را با هزاران ماده سمی وارد بدن خود می‌کنید. شکایت و انتقاد بعضی وقت‌ها به «چیزهایی که نمی‌خواهیم» اما همچنان درگیر آن‌ها هستیم مربوط می‌شود. به مثال‌های زیر توجه کنید:

  • نمی‌خواهم از مواد مخدر یا الکل استفاده کنم، اما ترک آن بسیار سخت است.
  • می‌خواهم وزن کم کنم اما نمی‌خواهم رژیم سخت بگیرم.
  • می‌خواهم سیگار را ترک کنم اما اکنون استرس زیادی دارم و نمی‌توانم این کار را انجام دهم.
  • می‌خواهم ازدواج کنم اما قصد ندارم سبک زندگی کنونی خودم را تغییر دهم.
  • می‌خواهم خانه مرتب و منظمی داشته باشم اما هر روز حوصله تمیز کردن آن را ندارم.

 مقالات روانشناسی را کلیک کنید.

  • سکینه اوجی