تا همین هفتۀ پیش در خصوص اینکه رابطۀ یک زن با مادر خویش میتواند توانایی وی برای برقراری دوستیهای زنانه را، از بین ببرد یا تقویت کند نظر مشخصی نداشتم. این هفته، موضوع ظریف و لطیفی را کاوش و بررسی میکنیم: آیا مادران باید با دخترانِ بالغِ خود دوست باشند؟ دوستی مادر و دختر چه تاثیری بر آینده آنها می گذارد؟
دیدگاهی که من نسبت به این مسئله دارم، میتواند رنگ و بوی تازه ای به آن ببخشد.
در یک دنیای بینقص، مادر باید اولین، بهترین، و قدیمیترین دوستِ دختر خود باشد. شما جگرگوشۀ او هستید. مادرتان نیز عاشق شماست، در نوزادی از شیر خود شما تغذیه کرده، قنداقتان را عوض کرده و بعضی شبها تا صبح بالای سرتان بیدار مانده. حتی ممکن است چهره ی او را به ارث برده باشید! وقتی کوچک بودید، چیزی نبوده که راجع به شما نداند.
پس چرا بسیاری از زنان ادعا میکنند که میانۀ آنها با مادرشان شکرآب است؟ چه چیزی بین ما و فردی که به ما حیات بخشیده، اشتباه پیش رفته است؟ چرا تلاش های من برای دوستی با مادرم اینقدر مملو از خشم، ناامیدی و درد است؟ تا جایی که از برقراری ارتباط با هر زنِ دیگری واهمه دارم.
معمای ما اینجاست:
یک زن برای اینکه بتواند دوستِ دخترش باشد، باید بداند که چه زمانی مادربودن را کنار بگذارد، و همان رفتاری که با زنان بالغِ دیگر دارد را به نمایش بگذارد و او را شاملِ حالِ احترام و اعتماد خود کند.
احتمالا این کار برای زنی که سال های زیادی صرف تربیت و پرورشِ فرزند خویش کرده سخت است. تلاش زیادی را میطلبد تا دختر خودش را به عنوان زنی مجزا و مستقل ببیند. اینکه با او مثل یک فردِ هم درجه و یکسان رفتار کند. زنی بالغ با تمام شاخصه هایی که زنان بالغ دیگر دارند.
امکان ندارد که زنی دربارۀ عادات ماهیانه، زندگی جنسی و برنامۀ تولید مثلِ دوستِ دخترِ خودش تحقیق و تفحص کند، اما یک مادر از دختر بالغِ خود راجب این چیزها سوال میکند، و اگر دخترش از جواب دادن سر باز بزند، حس میکند که به او توهین شده.
دختران زیادی خاطرات به یادماندنی از مادرشان در این باره دارند، وقتی که مادرشان به حریم خصوصی و رختخواب آنها پریده و همه چیز را زیر و رو میکند. مادران بر این عقیده هستند که وقتی دخترم نتیجۀ تولید مثل من است، پس حق دارم به حریم خصوصی اش تجاوز کنم و همه چیز را راجع به زندگی جنسی و برنامۀ تولید مثلش بدانم. و دختران عقیده دارند که مادران چنین حقی را ندارند.
اگرچه مادر خودش را موظف میدانست تا در ازدواج و زندگی جنسی دخترش به راحتی سرک بکشد و انتخابهای دخترش در خصوص طرز لباس پوشیدن و رنگ موهایش را قضاوت کند، اما او بههیچوجه اینکارها را در حق هیچ زن بالغ دیگری نمیکرد.
او در جمع دوستان غریبه اش، همیشه از آنها تعریف میکند و ابداً فضولی پیش نمیگیرد. او دوست خوبی است که زنان زیادی از معاشرت با او لذت میبرند. اما احترامی که نثار دوستان خود میکرد هیچوقت شامل حال من و خواهرم نشد. یک جورهایی، خون مشترکی که در رگهایش جریان داشت، حتی بدیهیترین احترامات را از بین میبرد.
در ذهن مادران، دخترانشان همیشه بچه هستند و او تا ابد مادر آنهاست، آن هم در زمانی، که چیزی که دختران احتیاج داشتند، یک دوست محترم و خون گرمِ مونث بود. یا اگر بخواهیم واضحتر بگوییم، یک فرد همسان. دوستی مادر و دختر همین است.
مادران عزیز، وقتی دخترانتان به بلوغ میرسند، موظف اید که تصمیم بزرگی بگیرید: مادرش هستید یا دوستش؟ از این جا به بعد او دیگر به مادری نیاز ندارد، اما احتمالا خواستۀ او این است که دوستش باشید. اگر بخواهید هر دوی این نقشها را بازی کنید، در هردوی شما شکست میخورید و رابطۀ سمّی شما، دخترتان را مسموم میکند و او دیگر نمیتواند با زن دیگری دوست باشد.
دوستش باشید
رفتار شما، باید دقیقا همان رفتاری باشد که با هر مونثِ دیگری دارید. با او به عنوان یک فرد همسان رفتار کنید. همان احترام و آداب معاشرتی را شامل حالش کنید، که با هر زن بالغ دیگری میکنید.
بدین شکل است، که یک دوستیِ زنانۀ عالی شکل میگیرد.
آیا شما هم با فرزند خود دوست هستید
مقالات بیشتر روانشناسی را اینجا بخوانید
- ۹۷/۰۷/۱۰